تاثير شخصيت مفسر در تفسير قرآن
نويسنده:سيد محمدعلي ايازي
منبع:سايت انديشه قم
يكي از مباحث هرمنوتيك به معناي عام كاوش در مسایل روان شناختي و تاثيرشخصيت مفسر در فهم متون است. روشن است كه هر متني مبتني بر چند ركن است:خود متن، شنونده و مخاطب متن و تفسير كننده متن. از متن و ويژگيهاي آن در اصول فقه‏و علوم قرآن و كتاب مقدس گفتگو مي‏شود. درباره شنونده متن يعني مخاطب و مردمي‏كه مؤلف و گوينده با آنان سخن گفته، مسایل گوناگوني مطرح است و از آن جمله‏مخصوص بودن متن به مخاطبان حاضر يا اعم بودن از مخاطبان حاضر، ضرورتها وپرسشهاي شنوندگان، جامعه‏شناسي عصر مخاطبان، مسایل و مشكلات عصر نزول‏وحي،افق سطح مخاطبان، مصبوغيت فهم آن به عوامل اجتماعي.
اما از همه اين ها مهمتر تفسيركننده متن است كه در عرضه فهمي از متن نقش مهمي‏ايفا مي‏كند; زيرا مفسر با ذهن خالي به مانند صفحه سفيد كاغذ به سراغ متن نمي‏رود تاآن چه از متن در صفحه ذهن او مي‏تابد، در آن نقش بندد و دستگاه ذهن در آن دخالتي‏نداشته باشد. ذهن مفسر خالي نيست; بلكه انباشته از دانسته‏ها و گرايش ها و منشهايي‏است كه بدون شك در تفسير او تاثير مي‏گذارد.

2) جنبه‏هاي مختلف شخصيت مفسر

جنبه‏هاي مختلفي كه در تفسير تاثير دارند، به چند وجه مهم قابل تقسيم هستند:

1-2) دانسته‏هاي مفسر

بخشي از برداشتهاي مفسر ناشي از دانسته‏هاي وي است. اين دانسته‏ها اشكال‏مختلف دارد. برخي از آنها مبادي و مقدمات علمي مفسر است; مانند ادبيات، منطق،كلام و فلسفه. در اين موارد هرچه مفسر به اين علوم احاطه بيشتري داشته باشد، فهم اواز متن قرآن شفاف‏تر است. به عنوان نمونه آگاهي مفسر از مسایل روانشناسي،جامعه‏شناسي، تاريخي، فلسفه و عرفان و مباحث جديد فلسفه دين و كلام جديد ميدان‏گسترده‏تري را بوجود مي‏آورد و مفسر با آگاهي از آنها و پرسشهايي كه در اين علوم‏مطرح است، در برخورد با متون نقش كاملا متمايزي ايفا مي‏كند و تفاوت آشكاري درگرايشها و برداشتهاي تفسيري او بوجود مي‏آورد. مثلا در آنجا كه آراي علمي و كلامي رابا آموزه‏هاي ديني سازگار بيابد و آنها را در برنامه‏هاي ارشادي و تبليغي خويش مفيدانگارد، به آنها اقبال مي‏كند و آنها را به منزله مبادي و مقدمات ادله كلامي خود در تفسيرجاي مي‏دهد و در آنجا كه مفسر با آن آموزه‏ها نظر مخالف داشته باشد و آنها را مباين‏دستگاه فهم خود ببيند، باز به گونه‏اي متاثر خواهد شد و مباحث را با نگاه شبهه و نقدشبهه مي‏بيند و كلمات متن را به گونه‏اي تحليل و تفسير مي‏كند كه آن شبهات را پاسخ گو باشد.
به همين جهت اين معلومات از ديرباز، دست كم نوعي موضعگيري مثبت و منفي رادر مجموع دانش‏هاي بيروني مفسر فراهم ساخته است.

2-2) اعتقادات مفسر

اعتقادات و باورهاي مفسر گاه جنبه مذهبي و نحله‏اي دارد; مانند اشعري، اعتزال،شيعي و سني و مانند آن و گاه جنبه علمي; مثلا چنان چه مفسري از پيش نسخ را در قرآن‏نپذيرفته يا در باب محكم و متشابه مقوله تشابه را از مجمل و مبهم جدا دانسته و يا درباب اسباب نزول تئوري خاصي را پذيرفته باشد، رفتار او نسبت‏به مجموعه‏اي از آيات‏متفاوت از كساني است كه اين باورها را نداشته و نظريه ديگري را پذيرفته‏اند و نوع‏برداشت او با ديگر مفسران تفاوت خواهد كرد.

3-2) تئوريهاي مفسر

تئوريهاي مفسر آنهايي‏اند كه در ذهن او جاي گرفته، ولي مانند اعتقادات و باوهاي‏كلي نيست. به عنوان نمونه آن كس كه در بحث معاد جسماني تئوري خاص دارد، نگرش‏او به اين دسته از آيات با همان نگرش خواهد بود. مثلا صدرالمتالهين كوشش داشت كه‏ميان شريعت و طريقت و حقيقت آشتي برقرار كند و مفاهيم ديني را عقلي كند.كوششهاي آشتي‏جويانه و در عين حال تاويلي وي از عقل و وحي و اثبات عقلاني اصول‏اعتقادي بر اين فرض مبتني بود كه يافته‏هاي دين با عقل در تعارض نيست. لذا در جلدنهم اسفار در بحث معاد جسماني با مقدمه‏اي مفصل تئوري خود را شرح مي‏دهد وتجسم اعمال و ثواب و عقاب را به درون انسان مي‏كشد و از او جدا نمي‏داند يا در باب‏تفسير وحي، عرش، كرسي، لوح، قلم يا روح و نفس آيات را بر معاني غير مادي و مجردتطبيق مي‏كند. در مباحث جديد كلام مانند نظريه حداقلي يا حداكثري در فقه، مساله‏انتظارات انسان از دين، مساله كمال و جامعيت دين، بيان روشي يا بيان ارزشي در احكام‏و دهها مساله ديگر از تئوري‏هايي است كه حضور آن در ذهن مفسر مي‏تواند نگرش‏مفسر را نسبت‏به حجم انبوهي از آيات كاملا متفاوت كندو نگرش و استنباط او رادگرگون سازد.

4-2) روحيات مفسر

بدون شك ويژگيهاي تربيتي، روحي و اخلاقي مفسر يكي از موارد تاثير و تاثر ذهن‏مفسر نسبت‏به تفسير است. روحيات مفسر در تفسير نقش بسزايي دارد، مثلا مفسري‏كه دقت نظر دارد و در پي دليل است‏يا شجاعت علمي دارد و يا به دنبال نوآوري ونوانديشي است‏يا روحيه جنجالي دارد، همه اينها مي‏تواند تاثير بسزايي در گرايش ها وبرداشتهاي مفسر داشته باشد. در دانش تفسير اين نظر همواره تاكيد مي‏گردد كه فهم وتفسير يك متن بايد به دور از مسبوقات ذهني و تمايلات فكري مفسر باشد،[1] و تعصبات‏مذهبي و گرايش‏هاي نحله‏اي در تفسير بروز و ظهور نكند، حتي تاكيد مي‏شود كه تفسيربايد از عقايد عرفي زمان خود به دور باشد و مادام كه مفسر در بند اين عقايد باشد، ازفهم حقايق قرآن باز مي‏ماند. راه رسيدن به فهم كامل مرهون آزادي از عقايد و ارزشهاي‏شخصي مفسر است.
اما بايد پرسيد اولا آيا منظور از اين بايد همان تفسير به راي نيست؟
ثانيا، مرز راي چيست و آيا ميان هواها و هوسها و تمايلات فكري مفسر وگرايش‏هاي تفسيري چگونه مي‏توان جدايي افكند؟
ثالثا، چنين تلاشي تا چه اندازه عملي است; به ويژه در آن گرايش‏هايي كه به طورناخودآگاه و بر اثر تربيت و آموزش و زندگي در محيط مذهبي خاص حاصل آمده است;چرا كه صرف‏نظر از اصول و قواعدي كه مفسر خود رابه مراعات آن مصمم مي‏داند،مساله گزينشي عمل كردن مفسر در تمام اين موارد بسيار مهم است.
واقعيت اين است كه ما در تاريخ تفسير به سليقه‏ها و گرايش‏هاي متنوعي در افق‏تاريخي و مذهبي مفسران برخورد مي‏كنيم. لازم نيست كه مقايسه‏اي ميان تفسير معتزله،اشاعره، سلفيه و ديگر مذاهب داشته باشيم تا با ذهنيت‏خاص و نقد مذهبي اين تنوع راملاحظه كنيم و ريشه اختلاف را در نوع روش آنها ببينيم. حتي اين تفاوتها در تفاسيرشيعه نيز در شكل گسترده آن مشاهده مي‏شود. كافي است كه به تفاسير گوناگون فلسفي،عرفاني، ماثور و غير ماثور نظر افكنده شود و گوناگوني برداشتهاي تفسيري ملاحظه‏گردد.
نا گفته نماند كه سخن از ترجمه و دلالت ظاهري كلام نيست; بلكه سخن از تفسيراست و تفسير پرده‏برداري و كشف پيچيدگيهاي كلام است; به ويژه آنجا كه به استنباط وبرداشت در حوزه جهان بيني‏ها و اصول عقايد و نگرش به مساله عام احكام بازگردد.
آن چه كه در اين مقال بررسي مي‏شود، اين است كه شخصيت مفسر در تفسير قرآن‏كريم چه جايگاهي دارد و تاثير آن تا چه حدي مقبول و طبيعي است و در اين باره‏مفسرين بزرگ و قرآن پژوهان چه نظري دارند و اصولا پذيرفتن اين تئوري كه شخصيت‏مفسر در تفسير نقش تعيين كننده دارد چه مشكلاتي را بوجود مي‏آورد. هدف اين مقاله‏كاوش در يكي از مباحث مهم هرمنوتيك و تفسير و معرفت‏شناسي انديشه مسلمانان‏درباره قرآن است و طرح آنها مي‏تواند ريشه‏هاي جزميت‏گرايي را در انديشه پيشينيان به‏نقد بكشد.

3) طرح مساله

با نگاهي به تفاسيري كه درباره قرآن يا حتي برخي از ديوان اشعار شعراي نامدارچون مولوي و حافظ نگاشته شده، اين حقيقت را درمي‏يابيم كه تفسيرهايي كه از اين‏سخنان شده يكسان نيستند و مفسران اين متون برداشتهاي مختلفي عرضه كرده‏اند. ماكه آنها را مي‏خوانيم نيز با برخي از تفسيرها موافق و با برخي از تفسيرها مخالف‏مي‏شويم. منشا اين اختلاف چيست و چه عاملي موجب آن شده كه تفسيرهاي مختلفي‏عرضه شود و هر روز كه مي‏گذرد بر حجم اين تفسيرها افزوده مي‏شود و ديدگاههاي ‏جديدتري عرضه مي‏گردد. آيا ريشه اختلافها در متن است‏يا مفسر متن يا هر دوي آنها؟در اين باره نظريات مختلفي مطرح شده و درباره معناداري متن و نيت مؤلف و زبان‏گوينده بحثهاي فراواني شده است; اما بدون شك اگر متني برداشتهاي گوناگون بپذيرد،مفسر متن در اين گوناگوني بي‏نقش نيست. برخي خواسته‏اند، مساله را ساده جلوه دهندو ريشه اين اختلاف را مربوط به هواهاي نفساني و عليل بودن ذهن و مريض بودن دل‏مربوط كنند; اما اين عامل پيدايش تمام تفسيرهاي مختلف نمي‏تواند باشد; زيرا بسياري‏از آنها از سر آگاهي و عناد و مرض نيست. به عنوان نمونه اگر مقايسه‏اي ميان تفاسيرشيخ طوسي (تبيان)، طبرسي (مجمع‏البيان)، فيض كاشاني (صافي)، ملا صدراي‏شيرازي (تفسير القرآن الكريم)، علامه طباطبايي (الميزان) و سيد محمدحسين‏فضل‏الله (من وحي القرآن) انجام گيرد، مي‏بينيم ديدگاههاي مختلفي در تفسير عرضه‏كرده‏اند; در حالي كه همگي شيعه هستند، از منبع حديث اهل بيت‏عليهم السلام استفاده‏كرده‏اند، قواعد و اصول را رعايت كرده‏اند و هواي نفساني و مرض و غرض نداشته‏اند.
بنابراين همه اختلافات تفسيري ناشي از هواهاي نفساني يا اختلافات مذهبي نبوده‏است و حتي نمي‏توان گفت: طبيعت متن چنين بوده كه موجب اختلاف و تشتت آرا شده‏است; زيرا اصولا در صورتي مي‏توانيم اين فهم‏هاي متفاوت را در شخصيت مفسردخيل ندانيم كه چند مساله در نظر ما حل شده باشد:
1- سؤالات و مسایلي را كه مفسر به دنبال پاسخ آنهاست و در ذهن او مشكل‏سازشده در تفسير او مؤثر ندانيم.

پی نوشت ها:

[1] . اين انديشه و توصيه به دورى از تمايلات فكرى در عوامل متعددى ريشه دارد كه مهم‏ترين آنها رواياتى است كه در باب تفسير به راى رسيده و كسانى خواسته‏اند بگويند: تفسير به راى جايز نيست; بلكه بايد براساس ماثورات و منصوصات از ناحيه معصوم باشد.